دون شرح :
برای دانشگاه آزاد... !
در پشت این میز
ما در خیال وضع خیط و پیط خویشیم؛
یعنی که اینجا
در این اتاق سرد و نمناک
شادان و شنگولیم از گفتار استاد
اینجاست دانشگاه آزاد !
***
ما در خیال مدرک بی مصرف خویش
آینده تابان کشک آلود خود را
-آرام، آرام-
در این تجارتخانه معروف و گمنام
چشم انتظاریم
چوخ بیقراریم!
***
ماییم مردان فرار از تانک و از تیر
آینده ساز مرز و بومی شیر تو شیر
کمبود امکانات و کشک و قند و چایی
بی اعتدالی، نارسایی
الحق چه خوش گفته « ابو المجد سنایی »«1»
« ای دل بلا، ای دل بلا، ای دل بلایی ! »
***
ما از تبار سنگ پاییم
از سرزمین « اسب ابلق، سم طلا» ییم !
پادر هواییم !
آه ای رئیس کل دانشگاه آزاد
در جیب من دیگر نمی یابی پشیزی
از لطف سرکار
من غوره ای بودم، ولی گشتم مویزی !
آیا میان آنچه در زنبیلتان است،
هنگام ثبت نام در آغاز هر « ترم »
چیزی به نام « رحم » یا « انصاف » هم هست ؟!
***
طرح جدید « علم بازار شبانه » (!)
ما را ز شکوا کرد مأیوس !
لبهایمان را مثل « زیپی » روی هم دوخت
صد جایمان سوخت !
آه ای بزرگانی که اندر رأس کارید
وقتی که روز اول ترم
شهریه ها را می شمارید،
آنگه که خوشحالید و شنگولید و دلشاد
آهسته زیر لب بگویید:
« بیچاره دانشجوی دانشگاه آزاد ! »
« بیچاره دانشجوی دانشگاه آزاد ! »
***
پاورقی:
«1»- نام شاعر عماد خراسانی است! منتها اگر: عماد روستایی یا پارسایی یا یک چیز دیگری در همین مایه ها بود، ما مجبور نمی شدیم اسم شاعر دیگری را بیاوریم! البته رعایت قافیه، مهمتر از این حرفهاست و اهل تحقیق، همین کار ما را می توانند به عنوان یکی از صناعات ادبی محسوب بفرمایند!
با تشکر از آقای گودرزی برای ایمیل کردن این طنز.