سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
دانشگاه آزاد الیگودرز
من موسوی .یه دانشجو الیگودرزی .رشته کامپیوتردانشگاه لرستان در الیگودرز.بچه های دانشگاه آزاد الیگودرزخیلی دیر آپدیت می شه چون واقعا سرم شلوغه.***تقدیم به تمامی دخترها وپسرهای دانشگاه آزاد واحد الیگودرز*****
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 7
کل بازدید : 499332
کل یادداشتها ها : 85
خبر مایه


چند تاخاطره از بچه های دانشگاه که واسم ایمیل کردند.منم اونا رو بدونه سانسور گذاشتم تو وب.

اول از خودم شروع می کنم که آتیش می سوزوندم تو دانشگاه ،قشنگ ترینم خاطره من تو دانشگاه اینه که یک بار سر امتحان یکی از درسامون که من از آن درس هم متنفر بودم مجبور شدم یک چند هفته ای رو مخ پسر استاد مون که از قضا هم دانشگاهی هم بود بدجوری کار کنم (تریپ love) تا بتونه سوالاتو از مامانش کش بره و واسه من بیاره ، خلاصه این آدم چولمنگ به من قول داد که سوالها رو برای من بیاره و من هم اصلاً درس نخواندم واسه امتحان آنروز که رفتم دانشگاه دیدم یکی دوید طرف من که آره مانیسا سوالها رو برات با کلی پلیس بازی دزدیدم و آوردم (از قضا مامانش فهمیده بود که این با یکی از بچه های کلاس آن ریخته رو هم اما نمی دونست منم بعد که فهمید می گفت فکر هر کسی می کرده الا تو)خلاصه تو یک ساعتی که من زمان داشتم تا امتحان تمام سوالها رو حفظ کردم در طول این زمان هم 100 بار از دوستم پرسیدم که مطمئنی سوالها همونه گفت آره درست آوردم جون مانیسا منم هم با خیال آسوده که این دفعه 20 میشم رفتم نشستم ورقها رو دادن وقتی سوالها رو نگاه کردم دیدم بابا ای دل غافل همه سوالها عوض شده نمیدونید با چه بدختی آن روز تونستم جزوه باز کنم و تقلب کنم تا نمره بیارم .خلاصه امتحان که تموم شد رفتم حسابی حالشو گرفتم ....نگو این بشر آنقدر ضایعه کش رفته بوده که مامانش فهمیده بوده و سوالها رو عوض کرده بود ..اما بد که قضیه رو به استادم گفتم ارفاق کرد و نمرمو بهم داد. در ضمن امتحان نیم ترم بود ولی تا آخر ترم بابای من با این استاد در آمد نمی دانم این پسره به مامانش چی گفته بود که نمیگذاشت از پیشش جم بخورم آن ترم هم من بعد از درس آن چند ساعت خالی داشتم تا درس بعد منو مجبور می کرد کلاس بعدشم بمونم حساب کنید درسی که ازش متنفری دو زنگ مجبور باشی بمنی بعدم اخر ساعت می گفت امیر مامان من رفتم امانتت رو بگیر (اه اه) چندش ناگفته نمونه الان پسره کارمند خودمه .

2.حسین بیرانوند

خاطرات دانشجویی من همیشه یادآور نشاط و هیجانی برام بوده که این روز ها دیگه کم تر خبری از این چیزا میشه.
این شاید شیرین ترینشون نباشه (چون اونا رو که اینجا نمیشه گفت!!!!!!!) ولی مسلماً جزو فراموش نشدنی ترینشون هست.
یادمه یه ترم پاییزی بود (فکر میکنم پاییز 81) که درس الکترونیک 1 در بخش کامپیوتر ارائه نشده بود و بچه هایی که ترم های قبل این درس رو نگرفته بودن یا fail شده بودن، مجبور شدن از بخش برق این درس رو بگیرن.
همه ما میدونیم که همیشه یه رقابت تاریخی بین بچه های برق و کامپیوتر وجود داشته و همیشه اینها با هم کل کل داشتند. در ضمن باید بگم که درس الکترونیک درس اصلی رشته برق هستش و بچه های کامپیوتر اغلب انگیزه یا تمایلی برای این درس ندارند.
اون ترم من هم به همراه یکی از ارشد های برق شدیم Grader این درس.
میان ترم اول، بچه های کامپیوتر شاهکار کردند. به ترتیب: 2 ، 8 ، 20 و یکی دو تا هم حدود 34 یا 40 از 100.
در حالی که بچه های برق میانگینشون از 50-60 هم بیشتر بود. من دیدم اگه اینجوری پیش بره این یه لکه ننگی روی پیشونی کامپیوتری ها بر جای میمونه که اغلب به نظر من اونها “اسمارت بودن” و “روش های کامپیوتری” رو به خر خونی ترجیح میدن.
من هم غیرت کامپیوتریم گرفت و یه نقشه جانانه برای سورپریز کردن برقی ها کشیدم از این قرار که با هر کلکی شده یه Trojan حسابی رو با مهارت تمام رو سیستم استاد برق آقای دکتر ش. –منظورم دکتر F نیست، یه شین دیگه- نصب کردم. از دو روز قبل از امتحان فاینال از مرکز خوارزمی کامپیوتر استاد رو مانیتور کردم و شب امتحان بالاخره تیرم به هدف خورد. از شانس روزگار اون ترم یادم نیست روی چه حسابی به قول بچه ها سخت ترین سوالهای چند سال اخیر در این درس طراحی شده بود، شاید چون اونا هم میخواستن یه زهره چشم اساسی از بچه های کامپیوتری بگیرند.
خلاصه که من اون شب همه هفت هشت نفر بچه های کامپیوتری رو که این درس رو داشتن رو تو خوابگاه جمع کردم و با چند تا از دوستای صمیمی ارشد برق نشستیم برای حل سوالها. از بس که سوالها مشکل طرح شده بودن همه ما به شک افتاده بودیم که اینها در حد امتحان نیست و احتمالاً سر کار رفتیم. در ضمن من فقط تونسته بودم نمودار مدار های امتحان رو کش برم و صورت سوالها رو نداشتیم. بالاخره ما همه تا صبح نشستیم این مدار ها رو در هر صورت ممکن آنالیز کردیم و فردا سر امتحان، همه شکه شده بودن، بچه های برق از اینکه با همچین سوالات غیر قابل هضم و پیچیده ای روبه رو شده بودن و بچه های کامپیوتراز این که سوالات همون سوالات خودمون بودن!!!!
حالا هنگام اعلام نمرات بچه های خرخون برق رو تصور کنید که احتمالاً از یه ساعت قبل به امید curve زدن استاد جلوی اتاق اون صف کشیدن .. و بچه های همیشه بی خیال کامپیوتر که اصلاً خبر ندارن کی نمره ها رو برد میره.. ولی این بار برای دیدن قیافه بچه برقی بهانه ای برای اومدن می تونست وجود داشته باشه..
نمره ها دقیق یادم نیست ولی یکی از بچه های قدیمی (ب.ح) که چندین بار تو این درس fail شده بود و همون کسی که میان ترم 2 گرفته بود این بار نمره ماکس کلاس رو گرفته بود: 89 (تازه تصور کنید با داشتن راه حل روی کاغذ)!! در حالی که این بار شاگرد اول برقی ها حدود 50 یا 60 گرفته بود. با این وضعیت دیگه curve هم خراب شده بود و بیچاره برقی ها که چندین روز هاج و واج مونده بودن و فهمیده بودن به خبرایی هست ولی در نهایت فکرشون به این جا رسید که کپی سوالات از دستگاه فتوکپی لو رفته بود و با این که مدرکی نداشتند، شدیداً با اطمینان روی این مساله تاکید می کردند.
اوضاع اونقدر ضایع بود که استاد همون ب.ح رو صدا کرده و گفته من واقعاً نمی تونم به تو نمره پاسی بدم چون برام اصلاً قابل قبول نیست که همچین پیشرفت 45 برابری کرده باشی وهمه بچه ها سر و صداشون در اومده.

خلاصه که این هم یه درس عبرت کامپیوتری به برقی ها که تا عمر دارن نخواهند فهمید از کجا خوردن!!

این رو هم بگم که یکی از کاربر های معروف فعلی تالار هم که در اون زمان این درس رو داشت (و از اون دودره باز های روزگار بود)و پاس کردن این درس هم برای اون اهمیت حیاتی داشت، با این شرط که چیزی رو که ازش خواسته بودم رو برام سریعاً تهیه کنه، این سوال ها رو از من گرفت ولی تا حالا که این مطلب رو می نویسم خبری از وفای به عهد این فرد بدقول نشده..
این هم خاطره من.
شادی از خرد عاقل تر است..

3.بی نام

همین ترم قبل بود.ما با یه آقای استاد خیلی خیلی سخت گیر درس داشتیم و مجبور بودیم برداریم.این آقای استاد ترم قبلش max کلاسش 11.5 بود و avr کلاس 9.5 .ما هم با هزار ترس و لرز درس رو برداشته بودیم و خدا خدا میکردیم که پاس بشیم.اول ترم هم بهمون گفت که
میان ترم نداره و پایان ترم هم تستی.آما تستیه(با کمی لهجه آذری تلفظ بشه بهتر جا می افته!!!!)!!!هر چهار جواب ممکنه درست باشن ولی درست ترین (با توجه به شرایط)مد نظر استاد هست.ما هم مثل بچه مثبتا همه ترم درس این آقا رو خوندیم تا شد پایایان ترم.روز آخر یکی از بچه ها یه سری سوال آورد و گفت که این سوالا رو همین استاد سال پیش توی یه کلاس غیر رسمی به بچه ها داده واسه نمونه.ما هم گفتیم باشه،واسه نمونه بد نیس.انصافا سوالا خیلی سخت بود.ولی چون جواب داشت آسون میشد.ولی همه ما مطمئن بودیم که این آقای استاد این سوالا رو نمیده.اصلا امکان نداشت.
خیلی ها نخوندن و اومدن سر جلسه.ما هم یه نگا به جوابا انداختیم و رفتیم سر جلسه.آقای استاد اومد و سوالا رو پخش کرد که دیدم بغل دستیم محکم زد تو سر خودش.سوالا که به من رسید از خوشحالی داشتم میمردم.سوالا همونا بود.من هم بدون اینکه سوالا رو نگا کنم جواباب رو پیدا میکردم.ولی آخرش 10 تا سوال اضافه داده بود نامرد! اونا رو باید روش فکر میکردم که استاد اومد بالای سرم.37 سوال رو جواب داده بودم بدون یک کلمه چکنویس.استاد فهمید!!ولی به روی خودش نیاورد.ماهم که بی جنبه!اون 37 تا همه درست!از ده تای جدید
6 تاش غلط!!!بالاخره نتایج امتحان رو که آورد ما بعد از هرگز max شدیم.بد جور.41 از 47.نمودار هم ریخت به هم.ولی چون نمره ها خیلی خراب بود استاد هم راز max شدن ما رو میدونست یه حال حسابی به همه داد.ما رو داد 19،به همه هم دو سه نمره داد.ولی خیلی حال بود.!!!
البته این خاطره شاید تا الان بهترین باشه.من هنوز خیلی دارم تا فارغ التحصیلی!!!


پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذرد

 

علی بیابان گرد

با سلام
راستش من خاطرات زیادی دارم. ولی خوب دو سه تاش از همه بهترن اونا رو میگم. 1
1-سالی که ایران به جام جهانی رفت 1998، سال صفری بودم تو ادبیات فیزیک داشتم عصر همون روزی که ایران رفت فرانسه. تقریبا بچه درسخون بودم اون سال. رفتم دانشکده فیزیک دیدم طبقه اول خلوته هیچ کس نیت. به گمان اینکه طبقه دو کسی نیست و تعطیله زدم زیر آواز با صدای بلند (صدام بد نیست احسان می دونه) خلاصه رفتم در کلاس رو باز کردم، فکر کردم کسی نیست ولی...همین که در رو باز کردم تمام کلاس داشتند می خندیند و استاد هم نیم نگاهی با لبخند کرد و بچه ها هم تا 5دقیقه ای می خندیدن و من مجبور شدم کلاسو دو در کنم.
2-یادش به خیر این دکتر اذرخش بعض موقعه ها خیلی قانونی می شد. اصلا قرار نبود بپرسه من معمولا با چند تا از دوستام(علی، عباس و اکبر) ته کلاس بودیم و فقط مسخره بازی و خنده. دکتر گفت که امروز می خوام نظریه بپرسم. گفتم عباس به خدا بین این 30نفر اسم منو می خونه. اسم منو خوند من هم که هیچی نخونده بودم ، خودم زدم به کوچه علی چپ، بچه ها همه می خندیدن، دو باره خوند با حالتی که دندونم درد می کنه گفتم بله، دکتر گفت بیا پای تخته، گفتم دنونم درد می کنه ، اینو که من گفتم کلاس منفجر شد. دکتر هم که از من زرنگتر بود گفت دندونت درد می کنه دستت که درد نمی کنه ویه منفی به من انتساب داد و با اجازتون نظریه افتادم هر چند میانترم نمره دوم بودم!
بقیه رو هم می زارم واسه بعد .... با تشکراز مدیر وب آقای موسوی


  
+ salam bax


+ به امید جدایی از لرستان


+ سلام..بر روزیم.....






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




IS