سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
دانشگاه آزاد الیگودرز
من موسوی .یه دانشجو الیگودرزی .رشته کامپیوتردانشگاه لرستان در الیگودرز.بچه های دانشگاه آزاد الیگودرزخیلی دیر آپدیت می شه چون واقعا سرم شلوغه.***تقدیم به تمامی دخترها وپسرهای دانشگاه آزاد واحد الیگودرز*****
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 130
بازدید دیروز : 14
کل بازدید : 503408
کل یادداشتها ها : 85
خبر مایه


 

از خر شیطان آمد پایین سوار مترو شد

 

پولهایش از پارو بالا رفتند و دیگه برنگشتند.

کلاهش پس معرکه بود، با عجله رفت برداشت

 

فیلش یاد هندوستان کرد، برایش ویزا گرفت.

 

با هر دستی که بدهی، با همان دست میزنی تو سر خودت.

هر چی سنگه تو غذای رستوران سر راهه.

 

یک چایی برایت دم کنم که یک کیلو تفاله داشته باشه

 

به معتادی گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه می کشی؟ چلا شیشه می شکنی؟ چلا هف نمی زنی ؟ چلا هشتی ناراحت؟


اصغرآقا اواخر عمرش به زنش گفت : خانم جان بعد از رفتن من به من خیانت نکنی که استخوانهام تو گور بلرزه ! زنش هم گفت چشم. مدتی بعد مرد به خواب زنش آمد و گفت : تو اون دنیا به من می گن اصغر ویبره!


غضنفر رفت مغازه وگفت ببخشید شما از اون کارت پستال ها دارید که نوشته : عزیزم تو تنها عشق من هستی؟ مغازه دار گفت بله داریم. غضنفر گفت پس 16 تا از اون کارتها رو محبت کنید!



پسری از سربازی برای پدرش این طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"


غضنفر ماه رمضان زولوبیا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. یه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبیاها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا فی الدنیا الحسنه ... کسی به زولوبیا دست نزنه!


مردی بدهی و قرض زیاد داشت رفت ماشین مدل بالا خرید! زنش پرسید : آخه مرد با این وضعی که ما داریم چه وقت ماشین مدل بالا خریدن بود؟ مرد گفت : ماشینو خریدم تا سریع تر بتونم از دست طلبکارها فرار کنم!!!

یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!

ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.

به ترکه گفتن با خ سه تا اسم حیوان بساز گفت:خودم،خرم،خدا بیامرز پدرم


+ salam bax


+ به امید جدایی از لرستان


+ سلام..بر روزیم.....






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




IS