از خر شیطان آمد
پایین سوار مترو شد
پولهایش از پارو بالا رفتند و دیگه برنگشتند.
کلاهش پس معرکه بود،
با عجله رفت برداشت
فیلش یاد هندوستان کرد، برایش ویزا گرفت.
با هر دستی که بدهی،
با همان دست میزنی تو سر خودت.هر چی سنگه
تو غذای رستوران سر راهه.
یک چایی برایت دم کنم
که یک کیلو تفاله داشته باشه
به معتادی گفتند با 45 و 46 و 47 و 48 جمله بساز. گفت : چلا پنجه می کشی؟ چلا شیشه می شکنی؟ چلا هف نمی زنی ؟ چلا هشتی ناراحت؟
یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه
!!!ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش
.به ترکه گفتن با خ سه تا اسم حیوان بساز گفت:خودم،خرم،خدا بیامرز پدرم